سایه سار امن ایمان

  • خانه 
  • قدم به قدم با خدا یادخدا 
  • تماس  
  • ورود 

نهایت عاشقی

01 دی 1395 توسط meshkot

مشک را که پر آب کرد،ازخوشحالی حتی حواسش نبود دستانش را بریده اند…
بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که باز فرصت نکرد سراغی از بازوانش بگیرد…
فقط وقتی حسین آمد بالای سرش،میخواست دست یه سینه سلام کند که تازه فهمید دستانش نیستند…

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت

نظر از: بني جمالي [عضو] 
  • ریحانه های منتظر
  • نفس.....
5 stars

السلام علیک یا ابوالفضل العباس

1395/10/04 @ 00:49
نظر از:  
  • منتظران مهدی
5 stars

سلام.خیلی ذیبا بود…

1395/10/01 @ 22:13


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

سایه سار امن ایمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • رسول مهربانی ها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس